English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (869 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to make the most of U به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
aminister U تهیه کردن بکار بردن
commissions U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commission U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
use up <idiom> U استفاده کامل کردن
paragons U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragon U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
synonymize U الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
gesticulates U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
to play one's card well U از فرصت خود استفاده کامل کردن
least cost design U بهترین روش استفاده از حافظه به کمک فضا یا قط عات
to put forth U بکار بردن
apply U بکار بردن
applying U بکار بردن
abuse U بد بکار بردن
applies U بکار بردن
to make use of U بکار بردن
abused U بد بکار بردن
abusing U بد بکار بردن
handle U بکار بردن
handles U بکار بردن
put forth U بکار بردن
abuses U بد بکار بردن
misemploy U بد بکار بردن
wields U خوب بکار بردن
manoeuver U تدبیر بکار بردن
wielding U خوب بکار بردن
wielded U خوب بکار بردن
finesse U زیرکی بکار بردن
wield U خوب بکار بردن
parachute U پاراشوت بکار بردن
parachuting U پاراشوت بکار بردن
shoehorn U پاشنه کش بکار بردن
shoehorns U پاشنه کش بکار بردن
play upon words U جناس بکار بردن
commit U بکار بردن نیروها
lever watch U شیوه بکار بردن
parachuted U پاراشوت بکار بردن
parachutes U پاراشوت بکار بردن
commits U بکار بردن نیروها
committed U بکار بردن نیروها
committing U بکار بردن نیروها
misapply U بیموقع بکار بردن
cable weft U پود ضخیم [بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
coppers U مس یاترکیبات مسی بکار بردن
copper U مس یاترکیبات مسی بکار بردن
misspells U املای غلط بکار بردن
misspelt U املای غلط بکار بردن
misspell U املای غلط بکار بردن
outsmart U زرنگی بیشتری بکار بردن
telescopes U تلکسوپ تلسکوپ بکار بردن
telescope U تلکسوپ تلسکوپ بکار بردن
outsmarting U زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmarted U زرنگی بیشتری بکار بردن
mordant U ماده ثبات بکار بردن
leverage U شیوه بکار بردن اهرم
misapply U بطور غلط بکار بردن
neologist U طرفدارواژههای یا بکار بردن واژههای نو
outsmarts U زرنگی بیشتری بکار بردن
iodism U خو گرفتگی زیاد در بکار بردن ید
misspelled U املای غلط بکار بردن
double weft U [دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
obsoletism U بکار بردن واژههای کهنه یامهجور
accentuation U بکار بردن ایین تکیه صدا
play a joke U حیله شوخی امیز بکار بردن
tutoyer U دوم شخص مفرد را درمکالمه بکار بردن
polyonging U بکار بردن چند نام برای یک چیز
polyonymy U بکار بردن چند نام برای یک چیز
hands-on U فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
hands on U فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
brand leader U بهترین علامت تجاری بهترین مارک
pregnant use of a verb U بکار بردن فعل متعدی بدانگونه که مفعول ان مقدرباشدیعنی گفته نشود
in a unknown way U به طرزی ناشناخته
tea leaf U برگ چای [از این گیاه جهت تهیه رنگینه قهوه ای یا بژ استفاده می شود و خصوصا در رفوگری جهت تیره تر کردن رنگ های دیگر بکار می رود.]
goat hair U موی بز [الیاف نازک و پشمی بز که بیشتر در قسمت های ظریف و تزئینی بافت بدلیل ظرافت آن بکار می رود. بهترین نوع آن مربوط به بز کشمیری هندوستان است که از لحاظ ظرافت و لطافت سبیه ابریشم است.]
muscle U استفاده کامل ازعضله ها بکاربردن تمام نیرو
muscles U استفاده کامل ازعضله ها بکاربردن تمام نیرو
use up U تحلیل بردن مورد استفاده قرارگرفتن
field alterable control element U یک تراشه که در بعضی سیستمها بکار می رود و به استفاده کننده اجازه میدهدتا ریز برنامه نویسی کند
extensive cultivation U بالا بردن مقدارمحصول کشاورزی از طریق استفاده از زمین
solids U چاپگری که از شکل حرف کامل برای چاپ یک حرکت استفاده کند مثل چاپگر -daisy wheel
solid U چاپگری که از شکل حرف کامل برای چاپ یک حرکت استفاده کند مثل چاپگر -daisy wheel
ladder U نردبان بکار بردن نردبان ساختن
ladders U نردبان بکار بردن نردبان ساختن
turnkey system U سیستم کامل که طبق نیاز مشتری طراحی شده است و آماده استفاده است
cross compiling assembling U روشی که توسط ان یک فرد ازمینی کامپیوتر و کامپیوتربزرگ یا سرویس اشتراک زمانی استفاده میکند تابرنامه هایی را نوشته واصلاح کند و بعدا" درریزکامپیوتر بکار ببرد
relief U نقش یا گل برجسته [این امر در فرشبافی بیشتر در هنگام بافت چهره انسان، گاه نقوش حیوانات و یا استفاده از آیات، کلمات و شعر در متن و یا حاشیه فرش بکار می رود.]
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
place utility U استفاده فیزیکی یا وضعی حالتی که موسسه تولیدی جهت بالا بردن سود خودحمل و نقل محصولش را نیزبر عهده بگیرد
serviceability U قابلیت استفاده مجدد قابلیت به کار بردن
full mobilization U تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
saddle cover U رو زینی [اینگونه بافته ها بصورت قالیچه یا پتو در قدیم بیشتر رواج داشت و اکنون نیز در بعضی عشایر جهت استفاده شخصی بافته شده و برای تزئین روی اسب و پوشش زین بکار می رود.]
lappets U [حواشی و نقوش بکار رفته در انتهای فرش بافته شده در ترکیه که شکل اصلی بصورت بندی پنج ضلعی است و در آن اشکال هندسی یکسان که انتهای آن تا حدودی به نرمه گوش شباهت دارد استفاده می شود.]
Afshar design U طرح افشاری [ابعاد فرش مربع شکل بوده و بیشتر در فارس و کرمان با زمینه کف ساده صورتی و نارنجی بوجود آمده و لچک و ترنج و قندیل بکار رفته در طرح با استفاده از خطوط هندسی بافته می شوند]
defect skipping U روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
solenoid sweep U پاک کردن مین با استفاده ازقدرت سیم پیچی مغناطیسی مین روبی با استفاده ازسلونوئید
dare U جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dared U جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dares U جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
completed case U جعبه کامل خشاب کامل
full scale U باندازه کامل بمقیاس کامل
full annealing U بازپخت کامل تاباندن کامل
do up U شروع بکار کردن
round U کامل کردن
roundest U کامل کردن
totalize U کامل کردن
complemented U کامل کردن
mature U کامل کردن
finishes U کامل کردن
matures U کامل کردن
finish U کامل کردن
complements U کامل کردن
complementing U کامل کردن
complement U کامل کردن
cord yarn U نخ ضخیم و چند لا که بصورت پود در بعضی از فرش های مشهد جهت اتمام زودتر فرش و یا جهت تفاوت با فرش های دیگر استفاده می شود . گاه در شیرازه بافی تارهای بالا نیز بکار می رود .
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
collective goods U کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
employed U بکار گماشتن استخدام کردن
operates U عمل کردن بکار افتادن
operated U عمل کردن بکار افتادن
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
employing U بکار گماشتن استخدام کردن
put on U اعمال کردن بکار گماردن
operate U عمل کردن بکار افتادن
employ U بکار گماشتن استخدام کردن
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
employs U بکار گماشتن استخدام کردن
employ U مشغول کردن بکار گرفتن
overhauling U اوراق کردن کامل
rest up U استراحت کامل کردن
to rest up U استراحت کامل کردن
to pay home U تلافی کامل کردن
overhauled U اوراق کردن کامل
overhauls U اوراق کردن کامل
overhaul U اوراق کردن کامل
reed U شانه [وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
check up U رسیدگی کامل کردن ازمایش کردن
completed U کامل کردن انجام دادن
completes U کامل کردن انجام دادن
overmaster U مهارت کامل پیدا کردن در
bleach U سفید کردن شستن کامل
completing U کامل کردن انجام دادن
salvage U پیاده کردن کامل قطعات
salvaged U پیاده کردن کامل قطعات
salvages U پیاده کردن کامل قطعات
complete U کامل کردن انجام دادن
to post up U مطلع کردن کامل دادن به
bleaches U سفید کردن شستن کامل
salvaging U پیاده کردن کامل قطعات
bleached U سفید کردن شستن کامل
usage U استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usages U استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
to be all eyes U موافبت کامل کردن سرتاپاچشم شدن
hitch U کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitched U کامل کردن پاس به دریافت کننده
souse U بطور کامل پوشاندن حمله کردن
to browse U ویرایش کامل کردن [علوم کامپیوتر]
hitches U کامل کردن پاس به دریافت کننده
pay off U با دادن مزد کامل اخراج کردن
hitching U کامل کردن پاس به دریافت کننده
optimization U کار کردن چیزی با کارایی کامل
prided U بهترین
gilt edged U بهترین
prides U بهترین
foremost U بهترین
of the first water U بهترین
gilt edge U بهترین
gilt-edged U بهترین
first class U بهترین
best U بهترین
tiptop U بهترین
the best of all U بهترین
priding U بهترین
pride U بهترین
overhauling U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhaul U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
To perfect oneself in a foreign language . U معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
overhauled U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauls U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
neutralizes U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
Jacquard loom U ماشین بافندگی ژاکارد [این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
uncreate U نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
best efforts U بهترین مساعی
best U بهترین کار
optimum U بهترین امکان
In the best possible manner. U به بهترین وجه
top-notch <idiom> U عالی ،بهترین
best U به بهترین وجه
qualities U بهترین کیفیت
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1popsicle
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com